سلام ! من همیشه به تق تق کیبرد و جادوی کلمات اعتیاد داشتم. مدتی دور افتادم از این حال و هوای دوست داشتنی و حالا امشب ، پس از گذشت چند سال ، بعد از یک دعوای مفصل و گریه ی طولانی ، به سرم زد دوباره وبلاگی داشته باشم . خودم را برهانم از این خودسانسوری مدام و بیایم اینجا از قصه ها و خیال های یک همیشه دانشجوی 24 ساله بنویسم. پیش شما خودم باشم . دوباره تبدیل بشوم به همان وروجک نیمچه نویسنده ی عشق شعر و شاعری :)
من امدم اینجا ، کنگر بخورم و لنگر بیندازم ، از خیابان 24 ام زندگی ام بنویسم و ثابت کنم زندگی بدون نوشتن ارزشی ندارد:)
خانوم مهندس...روزت مبارک!
سلام اقای دکتر :)
ممنونننن ، فکر نمیکردم کسی اینجا یادش باشه :)
سلام
منم دقیقا مثل شما فکر میکنم...با این همه تضاد و استرس و خستگی که توی زندگی امروزه وجود داره چطور میشه مقابله کرد؟بنظرم نوشتن بهترین راهه...برای همین منم دست بقلم شدم...اگه دوست داشتین بمن هم سر بزنین.
سلام اینم آدرس کامل
باعث افتخاره بهم سر بزنید
ممنون، حتما
نوشتن یعنی رها شدن
یعنی به جای دهان دل زبان به سخن بگشاید
+میخونمتون
واقعا ...
کمکی که نوشتن به حال و احوال ادم میکنه ، بهترین تراپیست شهر نمیکنه :)
ممنون، ادرس وبلاگتون توی کامنت ناقصه، خوش حال میشم بتونم بخونمتون
سلام
خوش برگشتین
منتظر پست های جدیدتون هستیم
سلام ، خیلی ممنون اقای دکتر ، لطف دارید.