سلام. کسی اینجا هست؟

چه قدر گذشته؟

حدود دو سال و چند ماه!

اتفاقات عجیب و غریب زیادی افتاده. زندگی من هزار بار چرخیده و دیگه الان دارم توی خیابان بیست و هفتم زندگی میکنم. امسال 6 اسفند 27 ساله میشم و این خیلی عجیبه که دارم کم کم 30 ساله میشم. اما باید اعتراف کنم که هیچ وقت نوشتن برای من تموم نمیشه. همیشه عشق به ادبیات و کتاب و نوشتن توی من هست. دیشب موقع خوندن کتاب جدید منصور ضابطیان داشتم به مامان می گفتم دوست دارم منم یه روزی بتونم  سفرنامه بنویسم. امیدوارم بتونم این رویا رو یه روزی محقق کنم

از اتفاقات برجسته ی این چند وقت اخیر -اخیر؟  خیلی روت زیاده زن! :)))- بخوام براتون بگم:

1. شهریور امسال دفاع کردم. بعد از 3 سال سخت و با جون کندن فراوان شهریور امسال بالاخره خودم رو فارغ التحصیل کردم. 

2. پارسال حدودای آذر ازدواج کردم با آقای م 

3. منظم سرکار میرفتم  و میرم. یادمه اینجا گفته بودم دارم میرم معلم بشم. دو سالی معلم بودم و فهمیدم من ادم معلمی نیستم و اومدم بیرون. الان توی یه شرکت توی رشته ی خودم کار میکنم که اوضاع چندان دلپذیر نیست.

4. خاله شدم و نیکان قشنگ خاله حدود 1 سالشه

5. چند تا ماجرای غم انگیز از سر گذروندم که کلی از موهام رو سفید کرد.

6. تغییرات مذهبی و فکری داشتم.


در ادامه باید بگم که دلم میخواد بازم بنویسم. اما این هدی با اون هدی سرخوش و جوون دیگه فرق داره. عجیبه ولی حس میکنم از اون روز ها هزار ساله که گذشته

اینجا باید از اقای دکتر هم تشکر کنم. شاید اگه کامنت های پر مهر ایشون نبود، هیچ وقت مجدد اینجا رو به روز نمیکردم :)