از هر دری سخنی ، شماره پنجم

اول. سلام! این چند وقت انقدر مشغول بودم که هم نشد به وبلاگ های دوستان سر بزنم و هم نشد درست و حسابی اینجارو به روز کنم. از هر دو مورد عذر میخوام و سعی میکنم در ادامه سال جبران بشه :)


دوم.چه قدر پست قبل رو بد نوشتم! بذارید بهتون بگم که منظورمو بد رسوندم یعنی خودم هنوز متوجه نشده بودم علت اون حال و هوام رو. الان به صلح درونی رسیدم یه جورایی :)). به قول سریال فرندز( کسی اینجا هست فرندز دیده باشه؟ من دیالگ به دیالوگش رو حفظم و عاااااشقشم.) رزولوشن امسالم رو گذاشتم  اینکه اصلا زندگی رو به خودم سخت نگیرم. من این 4 سال اخیر اصلا زندگی نکردم بابا. همش درس و درس و زبان و ژست روشنفکری! الان به معنای واقعی کلمه وا دادم. یعنی این ترم حتی اگه درسامو 15 هم بشم برام اهمیتی نداره. یعنی نشستم با خودم فکر کردم که مگه چند بار دیگه 24 ساله میشم؟ مگه میدونم چند روز دیگه فرصت دارم که انقدر خودمو از قشنگیای زندگی محروم کنم و فقططططط درس بخونم که حالا الکی توی این اوضاع دلمو خوش کنم که اپلای میکنم؟ زرشک:))) 

فلذا سنگها رو با خودم کندم و تصمیم گرفتم یکم سرخوش باشم. یعنی مثلا نشستم فکر کردم من دوست دارم ده سال دیگه تنها باشم و phd گرفته باشم یا اینکه بچه داشته باشم؟ (لیلا یا نگار خانم با اجازتون *___*)  جوابم گزینه دومه! اصلا سال 1400 رو سال سرخوشی اعلام میکنم :))


سوم. دیدی هر چی رو بگی اجراش نمیکنی ؟امسال سر یه برنامه ای خیلی مصر و قاطع گفتم که من ماه رمضون ها اصلا برنامه زندگیم عوض نمیشه و ساعت خوابم مثل قبول میمونه و حدس میزنید چی شد؟ بله امسال برای اولین بار تو عمرم در طول ماه رمضون شبا خوابم نمیبره:)))) شما ساعت به روز کردن وبلاگو ببین و عمق فاجعه رو حدس بزن! تا ساعتای 4 بیدارم و این سکوت شب برام لذت بخشه بفهمی نفهمی. حتی دارم فکر میکنم تغییر رویه بدم ! شماها امتحان کردید بدونید چه جوریه؟


چهارم. اون مدتی که مسئول خونه من بودم تجرب جالبی بود . به مامانم میگم این شبیه سیمولیشن ازدواجم بود با این تفاوت که انگاری یهو پریدم وسط سال 15 ام زندگی بس که هزار نفری کار ریختید رو سر من. میخنده و غرغر میکنه.


پنجم.دوباره رفتم کتابخونه حسنیه ارشاد عضو شدم. مامانم مارو از سال 83 میبرد اونجا و برامون کتاب میخوند. وقتی زنگ زدم اونجا کتاب امانت بگیرم ، تا اسممو گفتم خانم کتابدار منو شناخت! خانم ... شمایید ؟ عزیزمممم. چون منو از بچگی میشناخت و دوتایی کلی پای تلفن رقیق شدیم از این گذر عمر . 


ششم. خداروشکر کرونا ما تموم شد و به خیر گذشت. ولی پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و زن داییم هم کرونا گرفتن و حالشون اصلا خب نیست. و خب میشه دعاشون کنید؟شماها خوبید؟ کرونا که نگرفتید؟

نظرات 8 + ارسال نظر
شبنم شنبه 8 خرداد 1400 ساعت 10:40 http://shabnambanoo00.blogfa.com

امیدوارم موفق باشی مطالبت رو دیشب میخوندم و الان وقتم کمی ازاد شدم اومدم سمت وبلاگ یه جاهایی شبیه همیم هم چه درگردشگری و علاقه به سفر چه در مسیراپلای و چه دانشگاهمون که یکیه☺

جدییی میگی شبنم؟ چه قدر خوب
+میخونمت

ربولی حسن کور جمعه 17 اردیبهشت 1400 ساعت 21:46 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
ما که دیگه واکسن زدیم!
حال اقوام چطوره؟

سلام
الحمدلله به خیر گذشت با اینکه خیلی سخت گرفته بودن و واقعا اذیت شدن
خداروشکر، چه خبر خوبی اقای دکتر، انشالله که به زودی همه واکسن بزنیم و از شر این ویروس خلاص بشیم.
ممنونم ازتون

زری .. یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 ساعت 20:43 http://maneveshteh.blog.ir

سلام عزیزم، خوشحالم حالت بهتره.
الحمدلله ما هم خوبیم.
انشاالله پدربزرگ، مادربزرگ و دایی و زندایی هم به صحت و سلامتی این دوره را بگذرونند.
چقدرررررر اون آخر پست که با مسوول کتابخونه تلفنی حرف زدی حس خوبی داشت:)
در مورد وا دادن و اینکه زندگی چه خبره مگه و فلان، من نمیدونم چقدر میخواهی به خودت راحت بگیری امااااااا از من میشنوی زیاد هم راحت نگیر :) ما از اینجاییکه در این مملکت گل و بلبل زندگی میکنیم معادلاتمون مثل مردم سایر کشورها نیست :(
امیدوارم موفق باشی ، خوشحالم حالت بهتره

حمیده پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 16:56 http://www.tast-good.blogfa.com

سلام
منم با اینکه هیچ وقت 24 ساله نمی شی موافقم. از زندگی لذت ببر اما خوب جوری هم نشه که بعد ها پشمیون بشی و بگی کاش فلان کار رو کرده بودم.
ما چندین ساله که ماه مبارک شب ها بیداریم. اما خوب از سکوت محرومم

اره اره دقیقا
اتفاقا با یه نفر صحبت میکردم بهم میگفت که باید بتونی بین این حالتت و حالت قبلی سخت کوشت :)) یه بالانسی ایجاد کنی
انمشالله که میتونم
به نظرم خیلی خوبه این بیدار موندن ، شاید اصلا تبدیلش کنم به لایف استایل با اینکه همیشه ادم سحر خیزی م ولی این سکوت شب یه چیز دیگس برام...

طیبه پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 12:20 http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام عزیزم
از ساعت پست گذاشتنت پیداست که شبها بیداری
خداروشکر شما کرونا رو رد کردید به خیر
ایشالا اونا هم خوب میشن، سخته ولی خوب میشن ایشالا
به انتخاب خودت احترام بذار، گزینه اول یا دوم، هر کدوم باشه ازش لذت ببر،عمیقا معتقدم از هرکاری که می کنی و موقعیتی که توش هستی و حتی سختی ها ، باید بیشترین لذت رو باید ببری و به این روش به وجود خودت احترام بذاری عزیزم
موفق باشی ارغوان عزیزدلم

خداروشکر اونا بهترن طیبه جون:***
وای چه حرف خوبیییی ، باید حرفتو اویزه گوشم کنم! به خودم احترام بذارم و ازش عمیقا لذت ببرم...

یاسی سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 08:48

ارغوان جان خوشحالم که کرونا رو شکست دادین...امیدوارم بقیه اعضای فامیل هم بزودی از شرش راحت بشن...امیدوارم در زندگی به اونچه که صلاح تو هست برسی...همیشه از خدا اینو بخواه...

چه دعای خوبی یاسی جون:**
مرسی
منم برات بهترینا رو از خدا میخوام

سینا دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 17:46 http://sinadal.blogsky.com

دوم - امیدوارم در صلح بمونی
چهارم -
ششم- خداروشکر خودتون خوبید و انشالله اونا هم خوب شن

دوم. خودمم امیدوارم :))
چهارم. چراااا؟
ششم. خیلی بهترن سینا ، مرسی

ربولی حسن کور یکشنبه 5 اردیبهشت 1400 ساعت 11:11 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
زودتر از من برای ادامه زندگی تون به این نتیجه رسیدین
فقط امیدوارم در آینده از این تصمیم پشیمون نشیم

سلام اقای دکتر
به نظرم نمیشیم! اگه بتونیم یه تعادلی رو بین اون حالت سختگیر قبلیمون و حالت جدید الانمون ایجاد کنیم
مگه چندبار میخوایم زندگی کنیم اصلا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد