اولین سفر مجردی!

سلام

من دیروز از اولین سفر مجردیم برگشتم و باید بگم تجربه بی نظیری بود! با 7 تا از دوستام رفتیم ویلای یکیمون که نزدیک تهران بود.قضیه اینجور بود که چون کنکورا ارشد عقب افتاد بچه ها برای اینکه یه اب و هوایی عوض کنن قرار گذشتن برن و منم با ناامیدی تموم از مامانم اینا پرسیدم میتونم برم یا نه و اونا در کمال ناباوری گفتن برو !! دیگه عصر شنبه ساعت 4 راه افتادیم به سمت ویلا و تا خود مقصد که موزیک بلند و حرکات موزون و ناموزون و صدای خنده هامون گوش اسمونو کر کرد! رسدیم اونجا و افطار کردیم بعدش مشغول بازی و حرف زدن شدیم. بچه ها کلی بازی فکری اورده بودن که واقعا جذاب بودن مثل کودتا، کد نیم (به شدت پیشنهاد میشه)اونو و ...  وکلییی بازی کردیم و گفتیم و خندیدیم و جرزنییییی کردیم! یعنی با یکی از دوستام جورییی جرزنی کردیم که خدای متعال مارو ببخشه  دیگه ساعت 12 اینا رفتیم برای شام جاتون خالی همبرگر ذغالی درست کردیممممم، اینم بگم که هممون کار میکردیم و اصلا اینجوری نبود که بخواد میزبان اذیت بشه و اینا  و این به نظرم خیلی خیلی نکته مثبتی بود.بعد از شام هم اتیش روشن کردیم و تا حدود 3 اینا کلییی دور اتیش حرف زدیم و خندیدیم :)) بعدش رفتیم توی خونه و دوباره بساط بازی و نسکافه و چای و خنده و شادی تا خود خود صبح :))) یعنی وقتی اذون صبح رو گفتن واقعا باورمون نمیشد. دیگه ساعت 7 اینا بود که یه اب بازیییی کردیم باهمدیگه که مجبور شدیم نصف فرشای خونه رو ببریم توی حیاط تا خونه بوی رطوبت نگیره . و اعتراف میکنم که همش زیر سر من و من بین همه کمترییین میزان خیس شدم و باید بگم واقعا واقعا از خودم راضی م دیگه ساعت حدود 9:30 صبح بود که شب به خیر گفتیم و خوابیدیممممم . اونا تا 3 و 4 خوابیدن ولی من نتونستم بیشتر از 12 بخوابم و بیدار شدم و یکم مشغول کارای خودم شدم. 

برم و بیام بقیشو مینویسم به زودی

نظرات 6 + ارسال نظر
ربولی حسن کور سه‌شنبه 14 آذر 1402 ساعت 11:04 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خب دیگه وقتشه ادامه این سفرنامه را هم بنویسین

سلام
وای اصلا یاد این سفرنامه نبودم
شاید اومدم و ادامه ش رو نوشتم

مهربانو شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 13:16 http://baranbahari52.blogsky.com/

چه خوب بود ..
مهردخت خیلی سخت می گیره بخاطر کرونا

وای ببین باورت نمیشه ما توی عید هیییییچ جا نرفتیم، هیییییچ کاری نکردیم و کرونا گرفتیم. و من واقعا به این نتیجه رسیدم که ادم باید با رعایتش زندگیشو بکنه... به مهردخت بگو سخت نگیره...

سینا پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1400 ساعت 20:18 http://sinadal.blogsky.com

نمیگی شاید یکی دلش سفر خواست؟ولی جدی تو که انقدر عاشق سفری فقط یه بار مجردی رفتی؟ عجبا
خوشحالم خوش گذشته مخصوصا بعد ماجرای کرونای خانواده و...

وااای ببخشید سینا!
ببین والا من که دوست دارم ولی خانواده دوست نداره:)))
ممنون ، برات ارزو میکنم یه سفر خوووب بری این چند وقت!

ستایش پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1400 ساعت 07:45 http://mimsina.blogfa.com

من الان زمین گیر شدم با کرونا و خوندن این حس خوبی بهم داد. کلا برای خودم هم آرزومندم اگر زنده موندم خیلی وقته از این کارا نکردم

چرررراااا ستایش؟ خوبی الان؟
خوشحالم انقدر بازخورد خوبی داشته متن:)
بشینم ادامشو بنویسم.

زری .. سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1400 ساعت 17:07 http://maneveshteh.blog.ir

چقدررررررررر خوب بود
بیا بقیه اش هم بنویس

میاممم الان زریییی

ربولی حسن کور سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1400 ساعت 09:41 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
کل سفرهای مجردی ما همون اردوهای دوران دانشگاه بود که طبیعتا با این جمع دوستانه و خودمونی شما قابل مقایسه نیست.
واقعا با اون ماجرای تعویق امتحان و بیماری عزیزان به این سفر نیاز داشتین. خوشحالم که خوش گذشته.
شاید بعد از دادن آزمون ارشد تا چند ماه دیگه هرکدومتون یه دیاری باشین و دیگه فرصتش پیش نیاد.

منم اولین بارم بود اقای دکتر!
ممنون واقعا احتیاج بود...
امیدوارم که زندگی از هم دورمون نکنه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد